جدول جو
جدول جو

معنی گل اورنگ - جستجوی لغت در جدول جو

گل اورنگ
(گُ لِ اَ رَ)
نام یک قسم گل. (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از گاورنگ
تصویر گاورنگ
مانند سر گاو، گاوسر، گاومانند، گاوسار، گرزی که آن را به شکل سر گاو ساخته باشند، برای مثال بیامد خروشان بدان دشت جنگ/ به چنگ اندرون گرزۀ گاو رنگ (فردوسی - ۲/۱۸۰)
فرهنگ فارسی عمید
(گُ لِ دُ رَ)
گلی است که یک روی آن زرد و روی دیگر سرخ باشد. آنرا گل رعنا و گل قحبه نیز گویند. (شعوری ج 2 ورق 320) :
برگ گل سپید بمانند عبقری
برگ گل دورنگ بکردار جعفری.
منوچهری.
رجوع به گل دورو و دوروی شود
لغت نامه دهخدا
(گُ لِ رَ)
گل کاجیره. کاچیره. کازیره. گل عصفر. گل کاغاله. بهرمان. کافشه. احریض. و رجوع به کاجیره شود
لغت نامه دهخدا
(گُ رَ / رِ)
دهی است از دهستان چهاراویماق بخش قره آغاج شهرستان مراغه واقع در 8500گزی شمال خاوری قره آغاج و 27هزارگزی جنوب راه شوسۀ مراغه به میانه. هوای آن معتدل و دارای 271 تن سکنه است. آب آن از چشمه سار و محصول آن غلات، نخود و زردآلو است. شغل اهالی زراعت و صنایع دستی آنان جاجیم بافی است. راه مالرو دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(وْ رَ)
گاومانند. بمعنی گاوپیکر است که گرز فریدون باشد و آن را بهیأت سر گاو میش از آهن ساخته بودند. (برهان). اصل نام گورنگ. رجوع به همین کلمه شود. همان گرزگاوسر و گاوچهر بمعنی گاو مانند. (از انجمن آرا). گاوپیکر:
بیامد خروشان بدان دشت جنگ
به دست اندرون گرزۀ گاورنگ.
فردوسی (از لغت نامۀ اسدی).
دمان پیش ضحاک رفتی بجنگ
زدی بر سرش گرزۀ گاورنگ.
فردوسی.
چنین تا لب رود جیحون ز جنگ
نیاسوده با گرزۀگاورنگ.
فردوسی.
بزد بر سرش گرزۀ گاورنگ
زمین شد ز خون همچو پشت پلنگ.
فردوسی.
خلیدی به چشم اندرش کاویان
شکستی به تارک برش گاورنگ.
شمس فخری.
چه سلطان چنان دیده شد سوی جنگ
بچنگ اندرون گرزۀ گاورنگ.
حکیم زجاجی (از جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
آنچه بهیئت گاو است. یا گرز (گرزهء) گاورنگ. گرز فریدون که سر آن بشکل سر گاو بود: بیامد خروشان بدان دشت جنگ بدست اندرون گرزه گاو رنگ. (هرمزدنامه)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از گاورنگ
تصویر گاورنگ
((رَ))
آنچه به هیئت گاو است. گرز (گرزه) گاورنگ، گرز فریدون که سر آن به شکل سر گاو بود
فرهنگ فارسی معین